آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

آتشین

بدون عنوان

1392/5/17 1:42
نویسنده : سارا
131 بازدید
اشتراک گذاری

آدرینا جون تا حالا خیلی کارها بلد شده میتونه کلید برق رو روشن و خاموش کنه,میتونه دستگاه سینما خانگی روشن و خاموش کنه.

تلفن بر میداره و وقتی میگم الو کن میذاره کنارگوشش

خیلی کلمه یاد گرفته مثل بابا,مامان,اده,عمه,عمو,بوو,ممه و خیلی چیزهای دیگه ......چندباری هم گفته آله و وقتی برای تولدش عمه اش اینجا بودن وقتی که اسم پسر عمه هاش رو صدا میکردم آدرینا جونم هم تکرار میکرد

تازگی ها هم وقتی میگم چشمات رو نشون بده فوری انگشتش میذاره رو چشماش و تا میگم کو زبونت فوری زبونش رو میاره بیرون

خودش به تنهایی میره بالای مبل و میاد پایین و به تنهایی از تخت خواب خودمون میره بالا و میاد پایین

چند روز پیش وقتی باباش خواب بود دیدم خوشکل خانم رفته بالای تخت و بابا جونش رو داره می بوسه

خیلی بلا شده جیگر مامان

بدون کمک میتونه چند ثانیه ای بایسته

دخمل خوشکلم در یک سالگی اولین مرواریدش بیرون اومد دومی هم تا چند روز دیگه بیرون میاد

قشنگم همراه بابا جونش بردیم واکسن یک سالگیش هم زدیم اصلا بچم بیتابی نکرد فقط زمانی که آمپول رفت تو دستش یه کوچولو گریه کرد ولی همین که آمپولش تمام شد بچم هیچ چیز نگفت و کلی هم سر حال بود و میخندید.اصلا تب هم نکرد

دکتر داخل درمانگاهمون کلی ذوقش کرد که دید با وجودی که واکسن زده خیلی سر حاله

خدا رو شکر وزنش 9/700گرم بود و قدش هم75سانتیمتر

خدا جونم از بابت همه چیز ازت ممنونم.از بابت بچه سالم و نازی که بهم دادی شکر

پرنسس خانم رقاص درجه یک شده تا یه کوچولو آهنگ میشنوه فوری میرقصه

لی لی حوضک هم یاد گرفته

عزیز دلم  شیرینکاریهای زیادی بلده

هر از دو دقیقه میاد و منو میبوسه اگر هم نذارم محکم با دستاش صورتم رو میگیره و میبوسه

خودش ماشین شارژیش روشن میکنه و آهنگش رو هم بلده که بزنه بعدشم میرقصه

این پرنسس باهوشم خیلی ماه هست نفس مامان و باباشه.زندگی مامان و باباشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

رضا
17 مرداد 92 20:44
آدرینا جونم خیلی دوست دارم عموجون. می دونم که منو نمی شناسی. ولی من همیشه از ته دل دوست دارم و عکساتو نگاه می کنم و کارای جدیدی که یاد می گیری رو دنبال می کنم. راستی اهورا هم یواش یواش داره بزرگ می شه. خیلی دوست داشتم بیام از نزدیک ببینمت عزیزم. مخصوصا برای تولدت دوست داشتم بیام پیشت. اما راستش بخاطر اهورا نیومدیم. امیدوارم به زودی زود بتونم از نزدیک ببینمت. خیلی دوست دارم. می بوسمت.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آتشین می باشد