بدون عنوان
آدرینا جون سه روز بود که وارد ١٦ ماهگی شده بود که بردمش درمانگاه داخل شهرک قسمت واکسیناسیون برای قد و وزن
که قدش ٨٠ سانتیمتر بود و وزنش هم ١٠ کیلو و ٧٠٠ گرم
خدا رو شکر همه چیز عالی بود
اگر سرما نخورده بود خیلی بیشتر از این وزن گرفته بود ولی باز خدا رو شکر
خانم دکتر گفت همه چیزش عالیه
از روزی هم که از جهرم برگشتیم علاوه بر شیر گاو به پرنسس خانم شیر نیدو هم ساده اش هم عسلیش بهش میدم
غذا خوردنش هم خیلی خوب شده البته جیگر مامان تو حیاط بیشتر دوست داره غذا بخوره تا تو خونه
عزیز دل مامان تا میگم گوشهات رو به مامان نشون بده سریع دستاشو میبره طرف گوشهاش
وقتی هم سفره ناهار یا شام رو میخوایم با میثم جان جمع کنیم آدرینا خانم هم بهمون کمک میکنه و جا نونی یا لیوان یا بطری آب و... میاره تو اشپزخانه
مامان فدای اون کمک دادنت بشه نفسم
تا بهش هم میگم برو پشه کش بیار سریع میره و برام میاره خیلی دختر گلی دارم
وقتی هم رو فرش چیزی میریزه تا بهش بگم بردار سریع برمیداره و میاد بهم میده
در کل با بقیه بچه ها آدرینا رو میبینم خیلی دخترم حرف گوش کنه
هر جایی هم که میریم خدایی اصلا به وسایل خونه هاشون دست نمیزنه فقط خودشو همش براشون لوس میکنه
قشنگم خودشو تو دل همه جا کرده
کلمه چرا هم یاد گرفته تا بهش یه چیزی بگیم میگه چرا
الانم بندر داره بارون میاد خیلی هوا عالی شده جای همگی خالی
آدرینا رو گذاشته بودم داخل حیاط هر چی بهش میگم بیا داخل داره بارون میاد میگه چرا
عسل خانم ما رو با این چرا گفتنهاش کشته
خیلی کلمه دیگه میگه مثل بالا , بغل ,به به ,آب , بووه و ...
خیلی چیزهای دیگه هم میگه ولی من بعضی هاش رو اصلا نمیدونم چی میگه